021

ساخت وبلاگ
روز نسبتا داغی بود بخصوص که اول صبحش با تب و بیماری تشنه لب بر لباس پوشید. دکتر رفتیم اونم کلی با تشخیصاش مارو روانه آزمایشگاه کرد. نام اصفهان میدرخشه هرجا که صدا زده بشه مثل بلبلان در قفس رهیده. غروب هرکس در لب دیوار لنگ لنگان مثل گربه ای در حال تق تق کردن. احساس ترسی ندارم یا استرس ولی نمی دانم به کدامین غروب نشسته ام. شاید هم نشستن در کنار منقل گرم خون ترک ملکانی به چنین داغی و گرمایی نفس مهتاب پررنگ و چشمک زنان به رخ آسمان کشیده. واقعا برای چه زندگی کرد آدم در نی ستان غروب روز آرامش فرشته بارانتو را خورشید از جنس خون گل قاصدک شیرین به همسان دل چنان کشید یارانچشم به راه انتظار منتظر مسافر نقاشی مخروط کاج بنیادی کردم تا ببینم قاصدک باد برده را تاکجا و کی باز گرداند. نوشته شده در چهارشنبه چهارم بهمن ۱۳۹۶ساعت 16:48 توسط hojat021| 021...
ما را در سایت 021 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chojat0211 بازدید : 201 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 7:33

وقت رفتن که می آید آیا می توان سر به توان میخ آهنی به در زدمهتابی ترین روز خورشید رخشان سر به فلک نیم نگاه زدهاز دل برود آنچه از دیده برودگرمای سرمای ترشی شیرینی فاصله ها در کس تسنیم می شودگربه های شنی مموشی غازهای به بال پرواز در آمدهگل های پیچک رخشان قرمز و آبی رنگ لحظات دلتنگیرفتن از خانه ی کلبه ی چوبی در دل جنگل تنک زده وحوش تنهاییجوشش دل های تنفر زده از یار رفته از سفر دریا زدهشلوغی های دریاچه ی نمک خشکیده مرجانی کویر تشنه زدههمه در گوشه ی وصال لب پنجره ی خون به انتظار نشسته نوشته شده در دوشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۶ساعت 19:45 توسط hojat021| 021...
ما را در سایت 021 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chojat0211 بازدید : 212 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 7:33